علیاصغر دلاوری، متولد ۱۳۲۸ در چناران است. او را میتوان بیآنکه غلو باشد، «دایرهالمعارف و کتاب نانوشتۀ کفش مشهد» دانست؛ چراکه از ۹ سالگی یعنی سال ۱۳۳۷ در کار تولید و فروش کفش بوده است.
او در تیمچهها و کاروانسراهایی کار کرده که امروزه حتی نامی از آنها نیست. هم تولیدکننده بوده و هم فروشنده؛ هم مردانه و هم زنانه! تأکید زیادی دارد که جنس کفشهایی که میفروشد، حتماً ایرانی باشد. او برایمان از همۀ این موارد میگوید و توضیح میدهد کفش مناسب چه ویژگیهایی دارد.
استادکار کفش از سالهای دور که «کودک کار» بوده است، برایمان میگوید: «از خدا پنهان نیست، از شما هم پنهان نباشد که آن سالها وضعیت مالی سختی بر خانوادۀ پدری من حاکم بود و بضاعت فرستادنم به مدرسه را نداشتند.
بهجای آشنایی با مداد و میز مدرسه، با ابزار و آلات کفاشی در سالهای کودکی آشنا شدم و این رفاقت با کفش و گیوه و اُرسی تا امروز ادامه داشته است.».
او از اولین کارگاهی که در آن کار کرده میگوید و توضیح میدهد: «پدرم برای کارآموزی من را به کاروانسرای سعادت در پایینخیابان برد. کاروانسرایی که در کنار مسجد صاحبالزمان (عج) قرار داشت.
چند مدت در آنجا بهعنوان شاگرد تازهکار گیوهدوزی کار کردم. یادم میآید یکسالونیم اول کارم این بود که میخهای کج را راست میکردم. استادکارم تنهاکاری که در این دوره از من میخواست همین بود: «راستکردن میخهای کج!» سادهترین کار در گیوهسازی همین بود.».
او از گیوهپوشی مردم در سالهای دهۀ ۳۰ و ۴۰ میگوید: «تا آن زمان برای من کفش نخریده بودند و عموم مردم هم از گیوه استفاده میکردند. موارد اولیۀ کارمان هم سریش (آقای دلاوری از واژه سرشک استفاده میکند)، نخ و میخ و رویههای زیبای گیوهفروشی بود.».
استاد کفاشی در ادامه از تیمچهها و کاروانسراهایی نام میبرد که در سالهای بعد بهعلت تعریض و تغییر بافت سنتی خراب شده است. مرد کفاش پس از کاروانسرای سعادت، از بازاری جنب بازار سنگفروشها یاد میکند که دیگر وجود خارجی ندارد.
او دربارۀ آخرین رمقهای گیوه در آن سالها میگوید: «با اینکه طفلی سادهدل بودم، اما حس میکردم که دیگر نوبت گیوهسازی و گیوهفروشی پایان گرفته است و مردم بهسمت کفشهای امروزی که اصطلاحاً به آن «ارسی» میگفتیم، تمایل پیدا میکنند. از پدرم کسب اجازه کردم و وارد فرنگیدوزی شدم.».
از مرد کفاش دربارۀ گیوه میپرسم، میگوید: «ساختن گیوه کار سادهای است. پاپوش مناسبی هم است. همان خواص را کفش چرم هم دارد، اما معمولا لااقل در این محدودۀ شهری که من کِسب میکنم، کسی از کفش چرم استفاده نمیکند.
مردم میگویند گران است. همه به سراغ چرمهای صنعتی که اندکی بهتر از مُشما است، میروند و البته انتخاب خوبی نیست.».
مرد کفاش از اینکه دوباره شاگردی کرده و ارسیدوز شده است، میگوید: «سه سال در نوبت جدید شاگردی کردم و ارسیدوز شدم. در بازار بزرگ کاروانسرایی به نام کاروانسرای سیگاری بود که مسجد ترکها هم در آنجا واقع شده بود.
پدر مقام رهبری در آن مسجد نماز اقامه میکردند. من تازه نمازخوان شده بودم و شخص مقام معظم رهبری را هم میدیدم که جوانی خوشسیما بودند و برای نماز همراه پدرشان به مسجد میآمدند.».
او دربارۀ کفشهای زنانهای که معروف به ارسی فرحی بوده است، میگوید: «زن شاه از سفرش به ایتالیا کفشی آورده بود که پاشنهاش تخممرغیشکل بود. تا کفاشها این فرم جدید را دیده بودند، از روی آن سریع کفشهایی درست کرده بودند و در بازار به فروش میرفت و معروف شده بود به کفش ارسی فرحی!».
دلاور که دیگر در آن سالها استاد ارسیدوزی شده است، برای خودش مغازهای جداگانه سرقفلی میکند: «شب تولد امامرضا (ع) در سال ۵۰، من با ۸۰ تومان پول نقد که داشتم، مغازهای برای کفاشی در محدودۀ طلاب سرقفلی کردم.».
او از مشکلات عقیدتی که در کار برایش آمده است، میگوید: «متأسفانه درمورد حجاب وضعیت خوبی نبود. من هم ارسیدوز زنانه شده بودم. بدحجابی در اوجش بود.
نمیتوان جزئیات را توصیف کرد. روزی زنی بدحجاب به مغازهام آمد و گفت اندازۀ پایم را بگیر و برایم کفش بدوز. به او کفش آماده دادم تا هر کدام اندازهاش شود مناسب اندازه و مدلی که میخواهد، برایش کفش بدوزم.
جزئیات رفتاری را که دیدم نمیگویم، اما او را که انگیزهای دیگر داشت، بیرون کردم و مستقیم رفتم به حرم امامرضا (ع) و متوسل شدم و گریستم. گفتم آقا من رزق حلال میخواهم، اینها بدجوری رفتار میکنند. لطفاً نان من را از این کار ببر و نانی حلال بده.».
او ادامه میدهد: «مسیر کارم را از ارسی زنانه تغییر دادم و مردانهدوز شدم. هر کاری جزئیاتی دارد و من هرچند کفاش بودم، اما ارسی مردانهدوزی نکاتی داشت که نیاموخته بودم. بهمرور زمان با دقت و تمرین این کار را آموختم و شدم استاد ارسیدوزی مردانه. تا امروز هم کفش مردانه کار میکنم.».
استاد کفاشی گفت: «همهگونه زیره، رویه و آستری کفش در بازار وجود دارد و مطلقاً شکل و قیافۀ کفش ربطی به دوام و خوبی کفش ندارد. میتوان کفشی با ظاهر شیک، اما با باطنی بیدوام ساخت و اتفاقاً کفشی هم تولید کرد که ظاهر چندان شیکی نداشته باشد، اما برای شما سه سال هم کار کند و بهجای اینکه شما آن کفش را خسته کنید، کفش شما را خسته کند!
بههرحال ظاهر کفش نمیتواند حکایتگر مناسبی از باطنش باشد. مشتری باید با چشم باز و دقت و با استفاده از تجربه، کفش بخرد.».
او دربارۀ شیوۀ کاریاش توضیح داد: «در کارگاهم هیچوقت رویۀ آماده چه چرم باشد و چه از انواع صنعتی، نمیخرم. مادۀ خام را خودمان برش میزنیم و کار تولید میکنیم.».
استاد کفاش از وضعیت فروش کفش راضی نیست: «متأسفانه چندین سال است که بازار خوبی نداریم. روزی شش جفت کفش تولید میکنم و تقریباً همهاش میماند! الان با انبوهی از کفشهای تولیدشده و فروختهنشده مواجه هستم!
در دورۀ گذشته اگر شش جفت کفش روزانه تولید میکردم، هر شش جفت را میفروختم. بههرحال پای آدمها که کم نشده است، فشار اقتصادی پای مشتری را از کفاشی بریده است!
کفش چرم که به هیچوجه فروش ندارد. مجبورم چرم مصنوعی استفاده کنم که قیمت کمتری داشته باشد. دلم نمیآید با اینکه از مواد خوبی نمیتوانم استفاده کنم، اما مرحلۀ آمادهسازی را سرهمبندی کنم و سعی میکنم همان دقت لازم را برای کفشهای ارزانقیمت هم داشته باشم.».
این استاد کفش، تعصب خاصی نسبت به مواد اولیه و کفش ایرانی دارد. او میگوید: «هرگز راضی نمیشوم که جنس تقلبی یا خارجی در مغازهام بفروشم. وجدانم اجازه نمیدهد.
مواد خام را برای کارگاهم از بولوار امت، کوی رضائیه و اصولا بازار داخلی تهیه میکنم. وقتی جنس ایرانی میخرم، آگاهی بیشتری به کیفیت و نوع کارکردش دارم.
چرا جنس ایرانی نخرم که سودش به همکار مشهدی یا هموطنم نرسد و ارز بشود و از مملکت بیرون برود؟ اگر واقعاً ایرانی هستیم و ایران را دوست داریم، طبق فرمایش مقام معظم رهبری باید تولید داخلی را شکوفا کنیم. در حد و توانایی خودم به این فرمایش ایشان دقت میکنم.».
استاد دلاوری ادامه داد: «شیوۀ کارم از تولید به مصرف است و بیشتر تولیداتم را در مغازۀ خودم به فروش میرسانم. کارگاه کوچک و مغازهام حدوداً چهار خانوار را تأمین مالی میکند. حتی از دیگرفروشگاهها هم سفارش تولید کفش میگیریم.».
استاد کفاشی با توجه به سالها تجربهاش دربارۀ فرایند تولید کفش توضیح میدهد: «هم در بخش تهیۀ مواد اولیه و هم در بخش تولید کفش مطلقاً نیاز به خارج از کشور نداریم و همۀ نیاز داخلی را هم میتوانیم تأمین کنیم.
همۀ کفاشها و تولیدکنندهها بهنحوی هنرمندند. کافی است حتی عکس یا فیلمی را از کفشی ببینند و میتوانند با بهره از ماشینهای روز و حتی با همان فرم دستدوز سابق آن کفش را حتی بهتر از فرم اصلیاش تولید کنند.
اگر زیرساختهای این کار جور باشد، حتی میتوانیم در حجم قابلتوجهی برای خارج از کشور هم تولید داشته باشیم و به رشد اقتصاد داخلی هم کمک کنیم. مسئولان باید دراینزمینه برنامهریزی داشته باشند.».
استاد کفاشی میگوید: «یکی از پسرانم در سوئد است و آنجا رفتم و کفشهای آنها را هم دیدم. به فرانسه هم رفتم و با کفشهای آنجا هم آشنایم. کفشهای خوبی دارند، اما بسیار گران است و اصلا نمیتوانند در داخل کشور با کفاشان ایرانی رقابت کنند.
البته چندان از سروشکل کفشهایی که در سوئد دیدم، راضی نیستم. یک کار مردانۀ عادی در سوئد به پول داخلی ما نزدیک به یکونیممیلیون قیمت دارد، ولی همان کفش حتی با شکلوشمایلی بهتر، در ایران نهایتاً به ۱۵۰ هزار تومان به فروش میرود.
به تعبیری ۱۰ درصد قیمت خارجی! کاملا هم از جنبۀ کیفیتی و هم جنبۀ ظاهری با فرم خارجی قابلمقایسه هستیم.».
بنا به دستور دولت، فروشنده میتواند ۲۰ درصد سود بر روی کفشی که تهیه کرده است، اضافه کند. با توجه به خرجهای جانبی اعم از اجاره یا قیمت ملک و هزینههایی مثل آب و برق و حقوق شاگردان و از همه مهمتر وضعیت سنگین بازار این ۲۰ درصد بههیچوجه جوابگو نیست؛ میتوان گفت ۲۰ درصد یعنی ضرر.
بقالی هم تخممرغ را با ۲۰ درصد سود میفروشد. هیچ کسی به آقای بقال نمیگوید که این تخممرغ شما از مد افتاده، و میخرند. در کار ما سلیقه و مد مطرح است.
به محض تغییر این موضوع همۀ کفشهای ما انبار میشود و باید خیال فروششان را هم از سرمان بیرون کنیم. من در انبارم حتی کفشهایی از دوازده سال قبل دارم. حتی تولیدکنندههای بزرگ هم به مشکل میخورند. از برندهای چند سال قبل اسم نمیبرم. عموماً ورشکست شدهاند.».
لنگه کفش کهنه در بیابان نعمتی است
لنگه کفش کهنه در بیابان نعمتی است. استاد کفاش میگوید: «این ضربالمثلی از زبان حیوانات است. روباهها در بیابان وقتی شکاری پیدا نمیکردند، برای اینکه نمیرند، به لنگهکفشی که احتمالا چرمی بوده، قناعت میکردند. به کمساختن و شاکربودن، معنای این ضربالمثل است.».
دلاوری این جمله که «یک لنگه کفش از یک جفت، سود کفاش است» را کاملا مردود میداند و میگوید: «این تصور و جملهای است که کسانی برای خودشان ساخته و خودشان هم خوششان آمده و آن را ترویج دادهاند.
بههیچوجه لااقل در شرایط فعلی چنینسودی نداریم و ندیدیم. مشتریها حتی برای هزار تومان ارزانتر، سه روز کل منطقه را مغازه به مغازه جستجو میکنند. در این حال مگر میشود با چنینسودی کفش فروخت؟».
استاد کفاشی دربارۀ تفاوت کفش ۳۰ هزارتومانی با کفش ۱۳۰ هزارتومانی، میگوید: «همۀ تفاوت در ظاهر نیست. اصولا کفش ارزانقیمت بر اساس اصول فنی و طبی نیست.
یکی از سرمنشأهای بیماریهای مختلف، همین کفشهای ارزانقیمت است. پا باید هوا بخورد و باید مواد زائد بتواند از طریق تعریق از بدن خارج شود.».
دلاوری میگوید: «باید انصاف داشت و با مردم صاف و صادق بود. مردم تفاوت کفشها را درک میکنند. اگر توضیحات کافی و شفافی بدهیم، مردم بیشتر جذب میشوند. دروغگویی، برکت را از مال میبرد.».
*این گزارش در تاریخ ۱۹ شهریور سال ۱۳۹۶ در شماره ۲۶۱ شهرآرامحله منطقه ۴ چاپ شده است.